معرفی کتاب سندرم کمپارتمان (انسان در حصار باورها)

کتاب-سندرم-کمپارتمان

کتاب سندرم کمپارتمان (انسان در حصار باورها) توسط دکتر استیون فلدمن تألیف شده و به این موضوع می پردازد که بسیاری از قضاوت های ما نشأت گرفته از زاویه دید اشتباه ما هستند.

موسسه خانواده سلامت بنیان- کتاب سندرم کمپارتمان یا انسان در حصار باورها کتابی در حوزه روانشناسی است که به تأثیر انتخاب زاویه دید در آگاهی و قضاوت های عادلانه و ناعادلانه می پردازد و این موضوع را در سطح فردی، اجتماعی و سیاسی مورد بررسی قرار می دهد. 

انسان در حصار باورها را پرفسور استیون فلدمن استاد رشته پوست و آسیب شناسی و علوم بهداشتی در دانشکده پزشکی ویک فورست تألیف کرده است. ترجمه این کتاب را نیز دکتر یحیی دولتی و دکتر فیض الله توحیدی برعهده گرفته اند. سندرم کمپارتمان اولین بار در سال 93 توسط موسسه اطلاعات به چاپ رسید و وارد بازار  کتاب شد.

نویسنده در کتاب سندرم کمپارتمان تلاش کرده تجربیاتی که در حوزه پزشکی و حوزه تشخیص بیماری ها دارد را با مباحث روانشناختی پیوند بزند. او در فرایند کتاب به این نتیجه می رسد که بسیاری از قضاوت های ما چه در حوزه تشخیص و درمان پزشکی و چه در حوزه روابط انسانی نشأت گرفته از زاویه دید اشتباه ما هستند و به همین دلیل باید به گونه ای دیگر به پدیده ها و روابط انسانی نگاه کنیم.

سندرم کمپارتمان یا انسان در حصار باورها - معرفی کتاب سندرم کمپارتمان (انسان در حصار باورها)

چند پاراگراف کوتاه از این کتاب را با هم بخوانیم:

فراگیریم این درس را که هرگاه دو گروه در یک پدیده اتفاق رأی ندارند و فاصله فکری و عملی آنها طولانی و ممتد است ضروری است هر گروه بر نظرات و باورهای جازم خود از نو بیندیشند، مشورت ها کنند، آزمایش های گوناگون انجام دهند، باور جازم خود را وحی منزل نپندارند، باشد که به دیدگاه تازه ای برسند، راه حل جدیدی بندیشند، دستی از غیب برون آید و کاری بکند و امور مناقشه آمیز و جدل های طولانی طریق صلح و صفا پیش گیرند.

 

اگر پزشکان از برنزه کاران شخصا و با صمیمیت می پرسیدند: «برای تو چه ارزش دارد که خود را پیر و خسته و شکسته کنی که فقط به خیال خودت جذاب تر شوی»، شاید این جمله را بارها می شنیدند که «آقای دکتر! نمی دانی چه کیفی دارد و ما چقدر بعد از استفاده از UV آرام و خوشحال می شویم». شاید به این لطیفه دقیق آگاه می شدند که باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد که این بینوایان معتاد بعد از تکرار ممتد طولانی، خود متوجه چین و چروک و پیری شان شده بودند.

 

پس آنها درد زیبایی نداشتند و معتاد شده بودند و ما پزشکان پوست به آن کار کاملا بی توجه بودیم. آیا بعید است ما هم که این مطلب را می خوانیم معتاد و وابسته تعصبات و یکسونگری های مزمن خود باشیم؟

 

مطالب مرتبط: 

با خواندن «وضعیت آخر» متوجه دلیل رفتارهایتان می شوید 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *