نمی دانم زن هستم یا مرد

ترنس سکشوالیسم

فردی که دچار ملال جنسی یا نارضایتی جنسیتی است احساس می کند که در بدن اشتباه است و می کوشد همانند سازی با جنسیت دیگر را تجربه کند. در واقع به خاطر احساس درونی تعلق به جنسیت دیگر فرد می کوشد مطابق با جنسیت دیگر زندگی کند رفتار کند و لباس بپوشد.

 موسسه خانواده سلامت بنیان- زندگی انسان از جهت جنسی و جنسیتی پنج لایه دارد که عبارتند از: هویت جنسی، جهت گیری جنسی، تمایل جنسی، نقش جنسی و عملکرد جنسی. هویت جنسی معمولا اما نه همیشه با اندام های تناسلی ما ارتباط دارد. اگر آلت مردی داشته باشیم خود را مرد احساس می کنیم و در صورتیکه مهبل داشته باشیم احساس زن بودن می کنیم.

مشکلات بوجود آمده در هر یک از این پنج لایه روند عادی زندگی را به چالش می کشد و هر چه این لایه عمیق تر باشد تغییر دادن آن سخت تر است. از این رو ملال جنسیتی یا دیسفوریای جنسیتی مشکلی است که در عمیق ترین سطح قرار دارد و به راحتی تغییر پیدا نخواهد کرد.

نارضایتی جنسیتی؛ تعریف، علائم و نشانه ها

قبل از اینکه به مفهوم ترنسکشوالیسم یا دیسفوریای جنسیتی بپردازیم بایستی با دو مفهوم سکس (جنس) و جنسیت (جندر) آشنایی کافی داشته باشیم و متوجه تفاوت آنها باشیم. وقتی کودکی به دنیا می آید بلافاصله معلوم است که جنسش پسر است یا دختر؛ اما جنسیت او را جامعه و بعدها خود او همراه با جامعه تعریف می کند.

به صورت واضح و آشکار و صریح اگر بخواهیم حرف بزنیم باید بگوییم اندام جنسی و بدن فیزیکی و مادی تعیین کننده جنسیت و هویت جنسی یک انسان نیست! زیرا جنسیت یک ساختار ذهنی و روانی است که مستقل از ساختار بدنی و فیزیولوژی انسانهاست. چه بسا مردانی که با وجود داشتن آلت مردی و یک جفت کروموزوم xy  احساس می کنند زنانی هستند که در کالبد مردان گرفتار شده اند و برخی زنان که مهبل و یک جفت کرومزوم xx دارند اما حس می کنند که مردانی هستند که در کالبد زنان گرفتار آمده اند. این افراد اصرار دارند که به جنسیت مقابل تعلق دارند.

حالتی را تصور کنید که افراد بین جنسیت زیستی خود(یعنی جنسیتی که توسط کروموزومها تعیین می شود) و احساس درونی مرد یا زن بودن  که هویت جنسیتی نامیده می شود نوعی ناهمخوانی را تجربه می کنند؛ منابع علمی برای توصیف این حالت از اصطلاح ملال جنسیتی استفاده کرده اند. در آخرین نسخه ی  دی.اس.ام (راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی) که از طرف انجمن روانپزشکی امریکا منتشر می شود، ملال جنسیتی را اینگونه تعریف کرده اند: “نا همخوانی بین جنسیت تجربه شده یا ابراز شده فرد و جنسیت تعیین شده برای او که با ناراحتی همراه است”.

این افراد برای کاهش ناراحتی خود اقدام به درمان های هورمونی و جراحی می کنند. آنها احساس می کنند که هویت جنسیتی آنها خلاف جنس بیولوژیکی آنهاست به همین دلیل هم اقدام به پوشش جنس مخالف با جنس بیولوژیک خود می کنند. این افراد اصرار دارند که به جنسیت مقابل تعلق دارند. سعی می کنند که به عنوان جنسیت مقابل پذیرفته شوند و با آنان مثل جنسیت مقابل رفتار شود.

به علاوه آنها تمایل دارند خصوصیات جنسی جنس مقابل را کسب کنند و ممکن است معتقد باشند با جنسیت عوضی به دنیا آمده اند. فردی که دچار ملال جنسی یا نارضایتی جنسیتی است احساس می کند که در بدن اشتباه است و می کوشد همانند سازی با جنسیت دیگر را تجربه کند. در واقع به خاطر احساس درونی تعلق به جنسیت دیگر فرد می کوشد مطابق با جنسیت دیگر زندگی کند رفتار کند و لباس بپوشد. برخلاف افراد مبتلا به اختلال مبدل پوشی این افراد از مبدل پوشی یا دگرجنس پوشی کسب لذت جنسی نمی کنند.

ملاک های DSM-5 برای تشخیص دیسفوریای جنسیتی

طبق معیارهای تشخیصی  DSM-5 ویژگی های اصلی دیسفوریای جنسیتی عبارتند از : 1) علاقه ی شدید و مستمر به همانند سازی با جنس مخالف، بدون آنکه علت آن بهره بردن از امتیازات اجتماعی و فرهنگی مختص آن جنس باشد 2) وجود شواهد آشکار از ناراحتی مستمر، به علت نقش جنسیتی کنونی و احساس اینکه نقش جنسیتی فعلی هیچ تناسبی با احساسات فعلی ندارد؛ و 3) در نتیجه، به وجود آمدن  احساس رنج یا نا به سامانی شدید در عملکرد اجتماعی، شغلی، یا سایر زمینه ای عملکردی.

DSM-5  دیسفوریای جنسیتی را به دو گروه طبقه بندی کرده است: دیسفوریای جنسیتی در کودکان و دیسفوریای جنسیتی در نوجوانان و بزرگسالان.

دیسفوریای جنسیتی در کودکان

الف. ناهمخوانی شدید بین جنسیتی که فرد تجربه یا ابراز می کند و جنسیتی که به او داده اند.

این ناهمخوانی حداقل شش ماه طول کشیده است و حداقل شش مورد از موارد زیر نشان دهنده ی آن هستند (یکی از این شش مورد باید معیار یک باشد):

  1. فرد به شدت دوست دارد از جنس مخالف باشد یا اصرار می ورزد که از جنس مخالف است (یا از جنسیتی مخالف با جنسیتی است که دیگران به او داده اند).
  2. پسران به شدت ترجیح می دهند لباس های دخترانه یا زنانه بپوشند یا با پارچه و سایر وسایل، ادای لباس های زنانه را در می آورند. دختران به شدت ترجیح می دهند فقط لباس های پسرانه یا مردانه بپوشند و در مقابل پوشیدن لباس هایی که مشخصا زنانه هستند به شدت مقاومت می کنند.
  3. به هنگام بازی های خیالی با سایر کودکان به شدت ترجیح می دهند که مشخصا به افراد جنس مخالف تعلق دارند.
  4. اسباب بازیها، بازی ها و فعالیت هایی را به شدت ترجیح می دهند که مشخصا به افراد جنس مخالف تعلق دارند.
  5. کودک همبازی های جنس مخالف را به شدت ترجیح می دهد.
  6. پسران اسباب بازیها، بازیها و فعالیت هایی را که مشخصا متعلق به پسران هستند به شدت رد می کنند و از بازیهای زد و خوردی، جنگ و دعوا یا بازی هایی که در آن نوعی کشتی وجود دارد به شدت پرهیز می کنند. دختران اسباب بازیها، بازیها و فعالیت هایی را که مشخصا متعلق به دختران است به شدت رد می کنند.
  7. کودک از آناتومی جنسی خود به شدت متنفر است.
  8. به مشخصه های جنسی اولیه و یا ثانویه ای علاقه ی شدید نشان می دهد که با جنسیتی که تجربه می کند همخوانی و مطابقت دارند.

ب. این عارضه با دیسترس (رنج شخصی) یا دیسفانکشن (نقص عملکردی) از لحاظ بالینی معنادار در عملکردهای اجتماعی، شغلی، تحصیلی یا سایر زمینه های مهم عملکرد دیگر ارتباط دارد.

دیسفوریای جنسیتی در نوجوانان و بزرگسالان

االف. ناهمخوانی شدید بین جنسیتی که فرد آن را تجربه یا ابراز می کند و جنسیتی که به او داده اند. این ناهمخوانی حداقل شش ماه طول کشیده است و 2 مورد (یا بیشتر) از موارد زیر نشان دهنده آن هستند:

  1. نا همخوانی شدید و محسوس بین جنسیت تجربه شده / ابراز شده فرد و ویژگیهای جنسی اولیه/ثانویه (یا در نوجوانان کم سن تر، مشخصه های جنسی ثانویه ای که انتظار می رود فرد به زودی خواهد داشت).
  2. تمایل شدید به خلاص شدن از مشخصه های جنسی اولیه و یا ثانویه؛ زیرا با تجربه ای که فرد از زنذگی خود دارد یا جنسیتی که نشان می دهد ناهمخوانی شدیدی دارند.
  3. تمایل شدید به داشتن مشخصه های جنسی اولیه یا ثانویه ی جنس مخالف.

       4.تمایل شدید به داشتن جنسیت دیگر (یا جنسیتی مخالف با جنسیتی که دیگران به او داده اند).

  1. تمایل شدید به اینکه دیگران با او به عنوان فردی از جنسیت دیگر (یا جنسیتی مخالف با جنسیتی که به او داده اند) رفتار کنند.
  2. اعتقاد راسخ به این موضوع که فرد واکنش ها و احساساتی دارد که متعلق به اعضای جنس مخالف (یا جنسیتی مخالف با جنسیتی که دیگران به او داده اند) است.

ب. این عارضه با دیسترس (رنج شخصی) یا دیسفانکشن (نقص عملکردیِ) از لحاظ بالینی معنادار در عملکرد های اجتماعی، شغلی، تحصیلی، یا سایر زمینه های مهم عملکرد دیگر ارتباط دارد.

تغییر نام اختلال هویت جنسی به ملال جنسیتی

در گذشته این پدیده اختلال هویت جنسی ( (gender identity disorder نام داشت  اما بعد از سالها اعتراض از سوی افراد متعلق به جامعه ی  تراجنسی ها و تراجنسیتی ها، منابع علمی نام آن را به دیسفوریای جنسیتی یا ملال جنسیتی تغییر دادند و برای آن چند دلیل داشتند: اول اینکه واژه اختلال بار منفی و تحقیر آمیز داشت در صورتیکه مشکلات این افراد ربطی به بیماری روانی ندارد بلکه آنها صرفا از ظاهر فیزیکی خود نارضایتی دارند. پس نامگذاری اشتباه با عنوان اختلال باعث می شد که سلامت، شخصیت، حرمت و کرامت و جنسیت اعضای این گروه به خطر بیفتد.

دوم آنکه بررسی های علمی و پزشکی نشان داد که این عارضه نمی تواند یک اختلال روانی باشد به طوریکه مشخص شده ساختارهای مغزی افراد ترنسجدر نشان داده که بعضی از آنها ساختارهای فیزیکی شبیه به ساختارهای فیزیکی مغز افراد جنس مخالف را دارند. همینطور معلوم شده است که دیسفوریای جنسیتی ممکن است به علل ژنتیکی و قرار گرفتن یا قرار نگرفتن جنین در معرض بعضی از هورمونها (از همه مهم تر آندروژن) ایجاد شده باشد. دلایل پسیکولوژیک  و رفتار گرایی (مانند شرطی سازی کلاسیک) نیز برای آن ذکر شده اما در مورد آن تردیدهایی وجود دارد.

علل ابتلا به ملال جنسیتی

واقعیت آن است که در مورد کشف علت های این مشکل تحقیقات زیادی صورت نگرفته است. اما برخی عوامل که شناسایی شده اند به تجربه های دوران کودکی بر می گردند. اینکه گفته شده برخی از پدر و مادر خود دور مانده  یا برخی دیگر مورد سواستفاده جنسی واقع شده اند. یا مثلا گفته می شود که کودکان با پوشیدن لباس جنس مخالف موجب شادی و سرگرمی اعضای خانواده می شوند و توجه ناشی از آن نوعی پاداش برای این نوع رفتار است که به تقویت ان منجر شده است؛ اما واقعیت چنین نیست! زیرا به ندرت پیش می آید که این نوع کودکان در بزرگسال به دیسفوریای جنسیتی مبتلا شده اند.

همچنین، وقتی که والدین دوست دارند فرزندشان پسر یا دختر باشد ولی در عمل فرزندی بر خلاف جنس مورد علاقه به دنیا می آورند، در ابتلا به دیسفوریای جنسیتی تاثیری ندارد. به طور کلی رشد اجتماعی تاثیر بسیار اندکی در ابتلا به دیسفوریای جنسیتی دارد.

در خصوص عوامل بیولوژیکی نظریه های مختلفی وجود دارد. از جمله اینکه وقتی مادران در طول دوران بارداری هورمونهای جنسی مصرف می کنند (مثلا برای جلوگیری از خونریزی رحم) رفتار فرزندشان تحت تاثیر آن نوع هورمون قرار می گیرد. اما باید توجه داشت که این کودکان الزاما در بزرگسالی به دیسفوریای جنسیتی دچار نمی شوند و اختلال هورمونی در افراد تراجنسی وجود ندارد یا بسیار کم است.

در مورد عوامل روانی و اجتماعی دیسفوریای جنسیتی نظریات مختلفی وجود دارد. کودکان معمولا هماهنگ با تربیت جنسی خود(که جنسیت تعیین شده نیز نامیده می شود) هویت جنسی پیدا می کنند. هویت جنسی تحت تاثیر تعامل مزاج کودک و نگرشها و ویژگیهای والدین است. از نظر فرهنگی نقش های جنسی قابل قبولی وجود دارد. از پسرها انتظار نمی رود دخترانه رفتار کنند و از دخترها هم انتظار نمی رود پسروار بار آیند.

بازیهای پسرانه (مثل دزد و پلیس) و بازیهای دخترانه (مثل عروسک بازی و خانه عروسکی)  وجود دارند. این نقش ها آموخته می شوند، هر چند برخی محققین معتقدند که برخی پسرها مزاج ظریف و حساسی دارند و برخی دخترها پرخاشگر و پر انرژی هستند که این صفات در فرهنگ امروز به صورت قالبی به ترتیب زنانه و مردانه محسوب می شوند. البته در طول چند دهه گذشته تحمل بیشتری نسبت به رفتارهای جنس مقابل در کودکان پدید آمده است.

زیگموند فروید معتقد بود که مشکلات هویت جنسی ناشی از تعارضاتی است که کودک در مثلث اُدیپی تجربه می کند. این تعارض ها بر اثر رویدادهای واقعی خانواده و تخیلات کودک تقویت می شوند. هر چیزی که در محبت کودک نسبت به والد مخالف و هماهنگ سازی با والد همجنس تداخل کند در پیدایش هویت جنسی طبیعی دخالت می کند. برای مثال یک پدر خشمگین و عصبانی مانع از این می شود که کودک پسر از او الگوگیری و هماهنگ سازی کند در نتیجه او خود را با والد دیگر هماهنگ می کند.

اهمیت نوع رابطه مادر و کودک در برقراری هویت جنسی

کیفیت روابط مادر-کودک در نخستین سالهای زندگی در برقراری هویت جنسی اهمیت فوق العاده ای دارد. در خلال این دوره مادرها به طور طبیعی کودکان را از هویت جنسی خود آگاه کرده و سبب می شود که آنها به جنسیت خود افتخار کنند. به کودک به عنوان دختر یا پسر کوچک بها داده می شود ولی مادر خشن و بی ارزش کننده می تواند در رشد هویت جنسی کودک اختلال ایجاد کند. ضمنا در همین دوران فرایند جدایی-تفرد نیز در جریان است. وقتی که مشکلات جنسیتی با مشکلات جدایی-تفرد همراه شود، نتیجه ممکن است این باشد که از تمایلات جنسی برای باقی ماندن در روابطی استفاده شود که بین صمیمیت کودکانه از روی ناچاری و فاصله گرفتن خصمانه و بی ارزش کننده در نوسان است.

برخی کودکان با این پیام مواجه می شوند که اگر هویت جنس مقابل را داشتند، از ارزش بیشتری برخوردار بودند. کودکان طرد شده و آزار دیده ممکن است بر اساس چنین باوری عمل کنند. مشکلات هویت جنسی همچنین ممکن است بر اثر مرگ مادر، غیبت غیبت طولانی یا افسردگی او شروع شود. در چنین حالتی یک پسر بچه ممکن است از طریق همانند سازی کامل خود با مادر واکنش نشان دهد؛ یعنی برای جایگزینی با روش خود تبدیل به مادر شود. نقش پدر نیز در سالهای اولیه مهم است و حضور او به طور طبیعی به فرایند جدایی-تفرد کمک می کند. بدون وجود پدر، مادر و کودک ممکن است کاملا نزدیک بمانند. برای دختر، پدر به طور طبیعی نخستین ابژه های محبوب آینده است و برای پسر بچه پدر الگوی همانند سازی مردانه است.

درمان دیسفوریای جنسیتی

گفتیم که افراد مبتلا به دیسفوریای جنسیتی احساس می کنند جنسیتی دارند که با احساس آنها از همان جنسیت مطابقت ندارد. نارضایتی از جنسیت عبارت است از احساس کشمکش عمیق بین هویت جنسیتی و جنسیت بیولوژیک.

برای تصحیح این عدم تعادل دو راه وجود دارد: (1) تلاش برای تغییر جنسیت بیولوژیک از طریق عمل جراحی، به منظور همخوان شدن جنسیت بیولوژیک با احساسات و (2) استفاده از روشهای روان درمانی برای تغییر احساسات فرد به منظور همخوان شدن آنها با جنسیت بیولوژیک آنها با جنس بیولوژیک.

اکثر افراد مبتلا به دیسفوریای جنسیتی مطمئن هستند که جنسیت بیولوژیک آنها اشتباه است؛ در نتیجه به تغییر جنسیت روی می آورند. به دلیل اینکه فرآیند جراحی تغییر و بهتر است بگوییم تطبیق جنسیت یک فرایند تقریبا برگشت ناپذیر است و تغییرات بنیادینی در اندام فرد به وجود می آید لذا اقدام به ان کاملا تدریجی صورت می پذیرد تا اطمینان حاصل شود که درمانجو از مسائل مادام العمر آن آگاه است و از لحاظ روانی آمادگی دارد که به فردی از جنس مخالف تبدیل شود.

مراحل تدریجی تغییر جنسیت عبارتند از  (1) حداقل سه ماه مشاوره روانی یا روان درمانی برای اطمینان از اینکه درمانجو مراحل درمان را کاملا درک کرده است و کاملا به انجام شدن آن رضایت دارد؛ (2) تزریق هورمون برای آغاز تغییرات فیزیکی مثل کاهش موهای بدن و ایجاد سینه در مردان و رشد عضلات در زنان. (3) آزمون عملی که در آن داوطلبان تغییر جنسیت باید حداقل یک سال به صورت فردی از جنس مخالف زندگی کنند، لباس های جنس مخالف را بپوشند و خود را با هویت جنس مخالف معرفی کنند، به طوریکه متوجه شوند با انجام دادن این کارها برای همیشه چه احساسی خواهند داشت و (4) به شرط تکمیل موفقیت آمیز سه مرحله اول عمل جراحی انجام می گیرد تا ویژگیهای بیولوژیک و اصلی آنها با هویت جنسی آنها همخوان شود.

روش دیگری که برای درمان دیسفوریای جنسیتی نام برده شده استفاده از درمان های روان شناختی است و آن عبارت است از روش ها و تکنیک های شناخت درمانی و رفتار درمانی برای تغییر ذهنیت فرد نسبت به جنسیت خود تا با جنسیت بیولوژیک او همخوان شود. اما واقعیت این است که اکثر افراد مبلا به دیسفوریای جنسیتی اعتقاد راسخ دارند که جنسیت بیولوژیک آنها اشتباه است نه باورهایشان! آنها اعتقاد راسخ دارند که میخواهند جنسیت بیولوژیک خود را عوض کنند نه هویت جنسی خود را! بنابراین درمان های روان شناختی برای تغییر باورها به ندرت استفاده می شود.

** آرتین پامس؛ کارشناسی ارشد روانشناسی

منابع: کتاب های “خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک”، “آسیب شناسی روانی ریچارد پی.هالجین-سوزان کراس ویتبورن”، “آسیب شناسی روانی دیوید ال. روزنهان-مارتین ای. پی. سلیگمن”، “آسیب شناسی روانی بر اساس DSM-5  مهدی گنجی”

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *