نگاهی به پدیده خشونت و وندالیسم از دیدگاه جامعهشناختی و روانشناختی
دکتر علی شیخالاسلامی، روانشناس و مدیرعامل موسسه خانواده سلامت بنیان – وَندالیسم به فرانسوی(Vandalisme) یا وَندالیزم به انگلیسی (Vandalism) بهمعنای تخریب کنترلنشده اشیاء و آثار فرهنگی باارزش یا اموال عمومی است که یک ناهنجاری اجتماعی به حساب میآید و دلایل متعددی برای آن عنوان میکنند. وندالیسم را در زمره انحرافات و بزهکاریهای جوامع جدید دستهبندی میکنند و آن را عکسالعملی خصمانه و واکنشی کینهتوزانه نسبت به برخی از فشارها، تحمیلات، ناملایمات، اجحافها و شکستها تحلیل میکنند.
ناسازگاریهای حاکم بر روابط فرد و جامعه، تضعیف و فروپاشی اخلاق، تزلزل نهادهای جامعه مثل خانواده و مدرسه در انتقال ارزشهای اجتماعی، سلطه شرایط نابهنجار بر جامعه و… میتواند از دلایل شکلگیری وندالیسم باشد.
وندالها یا تخریبگرها به طبقه یا منطقه خاصی از اجتماع یا منطقه خاصی از شهر تعلق ندارند و تنها در محدوده مشخصی از شهر به خرابکاری نمیپردازند و فرد خرابکار برای انجام فعالیت نابهنجار خود، هیچ محدودیت زمانی و مکانی قائل نیست. البته مواردی چون وجود خرده فرهنگها و مهاجرنشینی در یک محدوده مشخص از شهر، میتواند از عوامل موثر بر به وجود آمدن پدیده وندالیسم باشد.
ضمن این که این پدیده نابهنجار اجتماعی که نوعی هرج و مرج طلبی شهری و ضد رفتارهای شهرنشینی تلقی میشود، بیشتر از همه در بین نوجوانان و جوانان دیده میشود. افرادی که با سرخوردگیها، شکستها و ناکامیهای مختلف در زمینههای تحصیلی، حرفهای، مالی، خانوادگی و اجتماعی مواجه بوده و دارای شخصیتی پرخاشگر، بی ثبات، ضداجتماعی، ناآرام، انتقامجو و در عین حال مأیوساند.
افزایش چشمگیر فاصله میان طبقات اجتماع خاستگاه عمده وندالیسم محسوب میشود. اختلاف طبقاتی نوعی حس بیعدالتی و خصومت را به جامعه القا میکند، جوری که افراد، برتریهای شهروندی را برنمیتابند. مفاهیمینظیر تقسیم شهر به بالا و پایین و وجود حاشیهنشینی در شهرهای بزرگ، از تفاوت در بهرهمندیهای شهروندی و تسهیلات رفاهی زندگی اجتماعی حکایت میکند و منبعی برای تولید رفتارهای خصمانه و عصیانگری طبقاتی میشود.
عوامل اجتماعی موثر بر وندالیسم
1. تضاد طبقاتی
وندالها به طبقه خاصی تعلق ندارند و تنها در محدودههای مشخص از شهرها به خرابکاری نمیپردازند. یک خرابکار اعمال ناهنجار خود را در همه جای شهر به نمایش میگذارد و محدودیتی قائل نمیشود. با این حال، میتوان ادعا کرد وجود خرده فرهنگها و مهاجرنشینی در یک محدوده مشخص شهری به افزایش وندالها و وندالیسم در آن قسمت کمک میکند. در حقیقت طبقات مختلف اجتماعی و افزایش فاحش فاصله میان خاستگاه عمده وندالیسم محسوب میشود.
هنگامیکه یک جامعه دچار تضاد و اختلاف طبقاتی میشود، تفاوتهای پنهان در لایههای درونی زندگی نظیر تربیت خانوادگی، نگرش فردی و اختلاف شئون اخلاقی و عقیدتی در ظاهری آشکار و کاربردی تجلی مییابد و به حوزههای ملموس زندگی و رفتار اجتماعی کشیده میشود.
اختلاف طبقاتی نوعی بیعدالتی و خصومت را در جامعه القا میکند که برتریهای شهروندی را برنمیتابد. مفاهیمی نظیر تقسیم شهر به بالا و پایین و وجود حاشیه نشینی در شهرهای بزرگ از تفاوت در بهرهمندیهای شهروندی و تسهیلات رفاهی زندگی اجتماعی حکایت میکند و منبعی برای تولید رفتارهای خصمانه و عصیانگری طبقاتی میشود.
در چنین حالتی، سازههای موجود در مناطقی که به سکونت طبقات مرفه اختصاص دارند یا وسایلی که برای ارائه تسهیلات شهری بیشتر در این قسمتها نصب میشوند، بیش از پیش در معرض تخریب قرار میگیرد و نقش عقدهها و تضادهای طبقاتی پررنگتر میشود.
2. تربیت اجتماعی
نظام تربیتی جامعه از کارکردهای فنی، اخلاقی، تاریخی و قانونی آن نشات میگیرد و حاصل میشود. ضعف این نظام به راستی بزرگترین نارسایی یک جامعه محسوب میشود که چهره حال و آینده آن را مخدوش میکند و حیات اجتماعی اعضای آن را به مخاطره میافکند.
توجه به این نکته که تمدنهای شهری بستری برای تجلی ماهیت متغیر زندگی مدرن امروزی هستند و شهرهای جامعهای که یاد ندهد و یاد نگیرد، محکوم به نابودیاند، ضرورتهای آموزشهای محیطی و کارکردهای تعلیم اجتماعی را آشکار میکند. بیارزش دانستن اموال و منافع عمومی مهمترین آسیب این حوزه است که ریشه در ناپختگی فردی، ضعفهای فرآیند اجتماعی شدن در مرحله عمل و فقدان آموزش و اطلاعرسانی درباره محیط دارد.
عوامل اقتصادی موثر بر وندالیسم
مالیات و خدمات: نظریههای کلاسیک مالیات که تا امروز نیز کاربرد دارند و اساس و پایه ارائه خدمات مطلوب و به روز به شهروندان محسوب میشوند، بر ایجاد یک نوع توازن ملموس و ذهنی میان اخذ مالیات و ارائه خدمات تاکید میکنند.
در حقیقت، باید میان این دو شاخصه رابطه معناداری وجود داشته باشد و یک راهکار اساسی این است که مالیات شهروندان به طور مستقیم و غیرمستقیم برای ارائه خدمات صرف شود و بعکس آن پولی غیر از مالیات برای ارائه خدمات هزینه نشود. در چنین حالتی شهروندان میپذیرند و به عینه مشاهده میکنند که خدمات شهری نتیجه مالیاتی است که خودشان میپردازند و بالطبع در مقابل حفظ و صیانت از سازههای ارائه کننده این خدمات مسوولیتی دو چندان بر دوش خود احساس میکنند.
زیرساخت روانی وندالیسم چیست؟
در وندالها “پرخاشگری” اصلیترین زیرساخت میباشد. پرخاشگری یکی از مکانیزمهای دفاع روانی برای تسلط بر محیط و کسب آرامش است. خشم و پرخاش زاده موقعیتهای نامطلوب همانند ورشکستگی و فقر، دلتنگی و بی وفایی، درد و رنج، بیماریها و …است.
پرخاشگری در رویارویی با افراد با کتک و تحقیر و توهین و شکنجه و سرزنشهای افراطی و … و در رویارویی با اشیاء با خرابکاری و ویرانگری نشان داده میشود. در صورت کسب معیارهای تعریف شده و تداوم و توالی کافی میتوان در یک واژه پرخاشگری نسبت به افراد را “سادیسم” و پرخاشگری نسبت به اشیاء را “وندالیسم” نامید.
همچنین هیجانات فرد اعم از خشم و عصبانیت، ناکامی و تمایل به خودنمایی، معمولا به تخریب میانجامد. هنگامی که فضای اجتماعی و شرایط عمومی به فرد اجازه ابراز وجود ندهد عقده متراکم، او را به ابراز خود به قیمت صدمه و نابودی اموال عمومی و آثار باستانی سوق میدهد. رها شدن انرژی عقدههای سرکوفته خانوادگی و اجتماعی، ناکامیهای فردی و جمعی و محرومیتهای فرهنگی هم از دیگر هیجاناتی است که به خرابکاری منجر میشود.
پرخاشگری یکی از سازوکارهای دفاع روانی برای تسلط بر محیط و کسب آرامش است. خشم و پرخاش زاده موقعیتهای نامطلوب است که در رویارویی با اشیا، خودش را به شکل ویرانگری نشان میدهد.
انواع وندالیسم
طبق تقسیم بندی جزئی، وندالیسم عموماً بر سه نوع فردی، گروهی و بین نسلی میباشد.
وندالیسم فردی و گروهی
وندالیسم “گروهی” با برنامه و هدفی مشخص اجرا میشود، اما وندالیسم “فردی” اغلب بدون برنامه و هدف مشخص است. اگرچه وندالیسم گروهی بیشتر و آشکارتر یا پررنگ تر جلوه میکند، اما در عمل، آسیبهای پنهان اجتماعی و اقتصادی وندالیسم شخصی بسیار گستردهتر و عمیقتر است.
آسیب و تخریب وندالها بسیار وسیع میباشد مانند: نقاشیها و مجسمههای گالریهای هنری، آثار باستانی در موزهها، بناهای تاریخی، اماکن مذهبی، مجسمهها، نیمکت و صندلیهای عمومی، فضاهای سبز، سطلهای زباله و … در جنگلها، پارکها و میادین، چراغها و باجههای تلفنهای خیابانی، اموال رستورانها و هتلها، صندلیهای سینما، مترو، قطار، اتوبوس، هواپیما و ورزشگاهها، ریلهای قطار، آسانسورها، کتابهای کتابخانههای عمومی، در و دیوارهای شهر، اموال مدرسه، تابلوهای راهنمایی و رانندگی، انبارها و استخرهای عمومی، دستشوییهای عمومی، عابر بانکها و…، آتش افروزی در جنگلها و انبارهای عمومی، شکستن لامپها در گذرگاههای عمومی و پارکها، شکستن شیشههای خانههای متروکه، بمب گذاری با هدف تخریب اموال عمومی( و نه آسیبهای انسانی) و بسیاری موارد دیگر.
وندالیسم بین نسلی
هنگامی که فاصله بین فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی زیاد باشد، فاصله بین معیارهای تنظیم کننده واقعیات با شرایط واقعی حاکم بر واقعیات زیاد میشود وعکس العمل نسلی را در پی دارد که هنجارها، قواعد، رسوم، الگوها و عادات و قوانین نسلی دیگر را که واقعیات و شرایط او را در نظر نمیگیرد طرد میکند.
فاصله هرچه بیشتر و عمیقتر بین فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی نیز یکی از عوامل تعیین کنندهای است که معین میسازد، یک نسل تقابل دیدگاهها، رفتارها و الگوهای خود با نسلی دیگر را به شکل مشارکتی و اصلاحی ببیند یا تعامل را راه حل مناسبی ندیده چرا که شکاف را آنقدر اساسی و عمیق بیابد که تنها راه را در خرابی و فروپاشی تمامی نظامی ارزیابی کند که انعطافی برای در نظر گرفتن خواستها، نگرشها و الگوهای نسل او قائل نمیشود.
به بیان دیگر، کنش و واکنش نسلها نسبت به شرایط موجود و نسبت به یکدیگرست که میتواند موجب شود آسیب اجتماعی وندالیسم پدید آمده، گسترش یافته و متجلی شود. اگر تفاوتهای نسلی در جامعهای به حدی باشد که شکاف محسوسی را نشان دهد، آنگاه نسلهای در تقابل با یکدیگر چند راه پیش روی دارند. اگر نسلی که نهادهای جامعه را در کنترل هنجارها، نگرشها، رفتارها و الگوهای خود دارد به نگرشها، ایدهها، هنجارها، رفتارها و الگوهای نسلی که در زیردست او پرورده میشود، توجه نکرده و کاملاً تجویزی و یک طرفه، نحوه کنش مورد انتخاب او نسبت به شرایط موجود و نسل مقابل باشد، اولین گام برای تشکیل پدیده وندالیسم را برداشته است.
نسل زیر دست چند راه پیش روی خود دارد، یا آنچه را که در تقابل با نسل مسلط میبیند از طریق تعامل و همفکری و همجوشی برطرف سازد، از سرایت وندالیسم به خود تا این مرحله از کنش اجتناب کرده است، ولی انتخابهای بعدی او تحت تأثیر واکنشهای نسل مسلط قرار دارد. اگر نسل مسلط همچون گذشته برشیوه تجویز و تحدید یک طرفه خود استمرار ورزد، علاوه برآن که خود را از نگرشها، باورها والگوهای دیگری که برخاسته از شرایط جدید حاکم بر واقعیت و جامعه است محروم ساخته، خود را در خطر واکنش بعدی نسل زیردست به شکل خرابکاری و آشوبگری وندال قرار داده است.
اما واکنش بعدی نسل زیر دست چگونه میتواند باشد؟ اگر بنابر هر دلیلی کنش مناسب خود را برای حل مشکل رها کرده و به مقابله به مثل بپردازد، در راه آشوبگری گام برداشته است و به جای حل مشکل، مشکل را حذف کرده است و اگر روزی بخواهد برای برطرف کردن نیازهای خود از آن استفاده کند، باید مجدداً خرابیهای خود را آباد کند.
در نهایت نحوه عمل و عکس العمل نسلهای مسلط و زیردست نسبت به یکدیگر و نسبت به واقعیات موجود است که تعیین کننده نهایی است. این امر هنگامی بیشتر از کنترل افراد خارج شده و وندالیسم را تابع شرایط موجود میسازد که اولاً فاصله بین واقعیات و شرایط اجتماعی جامعه با هنجارها، باورها، رفتارها و الگوهای نسلها زیاد بوده و ثانیاً شکاف بین فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی عمیق و گسترده باشد و هنگامی بیشتر متأثر از انتخاب کنشهای نسلهاست که آنها به جای مشارکت وتعامل با یکدیگر، تجویز و حذف یکدیگر را دنبال کنند و برای دیدگاهها، هنجارها، باورها، رفتارها و الگوهای دیگری مشروعیت قائل نشوند.
باید دقت کرد که در بسیاری از موارد تفاوتهای موجود در هنجارها، نگرشها، رفتارها و الگوهای هر نسل برخاسته از شرایط حاکم بر تعامل یک نسل است و از منظر نسلی که با تعاملات دیگری سروکار داشته و از شرایط دیگری متأثر شده به شکلی اجتنابناپذیر متفاوت است. به نظر میرسد که میتوان به بررسی برخی از این علل اجتناب ناپذیر پرداخت.
تئوریهای جامعه شناسی وندالیسم
با توجه به تنوع و تعدد تئوریهای جامعه شناسی انحرافات به چند نظریه مرتبط با وندالیسم اشاره میشود:
۱. تئوری کنترل اجتماعی
تئوری کنترل بیان میدارد که ذات بشر نه متکی بر اخلاق و نه غیر آن (ضد اخلاق) است. در این تئوری امکان کجروی قطعی است و ایجاد همنوائی است که باید ریشه یابی شود.
هیرشی مبدع نظریه «کنترل» اجتماعی یا قیود اجتماعی معتقد است که کجروی ناشی از ضعف یا گسستگی تعلق فرد به خانواده و جامعه است. وی در تئوری خود قیود اجتماعی را تحت چهار مفهوم کلی مورد بررسی قرار میدهد:
الف. وابستگی به خانواده، معلمان و …،
ب. تعهد(وجدان)،
ج. درگیر و مشغول بودن به فعالیتهای گوناگون روزانه
د. باورها(باور به نیکوکاری و حسن شهرت)
هیرشی معتقد است که اجزاء تعلق و وابستگی به جامعه شامل موارد زیر میباشد:
– اتصال با سایر افراد
– پذیرفتن و مشارکت در نقشها و فعالیتهای اجتماعی که ارزش و نتایجی برای آینده دارند
– اعتقاد به ارزشهای اخلاقی، هنجارهای فرهنگی و امثال آن
وی معتقد است که کیفیت هر کدام از موارد سه گانه فوق الذکر در هر مورد خاص میتواند موجد همنوائی و کجروی باشد. مثلاً اگر پیوندهای مختصری با افرادی که طرفدار همنوائی و رفتارهای قانونی و قابل قبول هستند داشته باشد، احتمال کجروی در مورد وی افزایش مییابد.
این تئوری چندان به تأثیر محیط در بزهکاری نمیپردازد و بدین ترتیب میتوان گفت که چهار عامل قیود اجتماعی به تنهائی نمیتوانند تبیین کننده عدم ارتکاب به بزهکاری باشد، در این میان رفقا، صاحبان بزهکار و به طور کلی محیط نامناسب اجتماعی نقش مهم و موثری دارند و باید به آنها نیز توجه داشت.
۲. تئوری فشار
تئوری فشار توسط رابرت مرتن (۱۹۳۸) ارائه شده و بعدها آلبرت کوهن (۱۹۵۵) تئوری خود را در مورد خلافکاری نوجوانان تدوین نمود که بسط عقاید مرتن است. طبق این تئوری افراد طبقات پائین احتمال بیشتری دارد که دچار کجروی شوند زیرا که اجتماع، آنها را به کسب موفقیتهای بزرگ ترغیب مینماید اما ابزار رسیدن به آن هدفها را در اختیار آنها قرار نمیدهد.
کوهن این تئوری را بدین صورت بسط میدهد که زمانی که آرزوهای طبقات پائین برای کسب منزلت از میان میرود، جوانان طبقات پائین تشویق میشوند که منزلت را با شرکت در خلافکاری میان خود جستجو نمایند و آنهائی که جسارت بیشتری داشته باشند به اعمال غیر قانونی و خلاف(جرم) و برخی دیگر به اعمال ضد اجتماعی چون تخریب اموال عمومی و زد و خورد خیابانی کشیده میشوند.
3. تئوری یادگیری(اجتماعی)
مطابق تئوری یادگیری اجتماعی ساترلند، رفتارهای منحرف از طریق برقراری ارتباط فرد با دیگران آموخته میشود. به صورت دقیقتر ساترلند، تئوری پیوند افتراقی را برای توضیح چگونگی آموختن انحراف ارائه داده است. ساترلند در تئوری پیوند افتراقی بیان میدارد که احتمالاً افراد زمانی منحرف میشوند که بیشتر با اشخاصی ارتباط داشته باشند که عقاید انحرافی داشته باشند تا افرادی که رفتارهای ضد انحرافی دارند.
در تبیین وندالیسم با این تئوری میتوان گفت که افراد زمانی به تخریب اموال عمومی دست میزنند که معاشران و دوستان آنها چنین کارهائی انجام میدهند و از آنها یاد میگیرند.
۴. بیگانگی و وندالیسم
پیش فرض اساسی صاحب نظران این تئوری بر این است که وندالها و جوانان بزهکار به طور دراماتیک یکی از بارزترین و مشهود ترین گروههای بیگانه در جامعه معاصر هستند. به زعم این صاحب نظران وندالهای بیگانه معمولا در خانههایی غیر منضبط با والدینی سر در گم و مردد و نامطمئن از ارزشها و فلسفه اجتماعی خویش پرورش یافته و غالباً احساس درماندگی و اجحاف خود را به صورت قهر آمیز و پرخاشگرانه در مقابل نسل بزرگتر، صاحبان قدرت و همه سازمانهای تأسیس شده در جامعه نشان میدهند.
فیوئر در باب منشأ روانی بیگانگی نسل جوان و روحیه انتقامجوئی و ویرانگرایانه آنان که از آن به “تدبیر ناخودآگاه” تعبیر میکند معتقد است « احساسات و عواطف صادره از ناخودآگاه جوانان که ناشی از ستیز نسلهاست خود را در جهات نامتعارف و غیر عقلائی بطور بارزی نمودار میسازد». به نظر فیوئر، بیگانگی روانی خود را در صور رفتارهای نابهنجار نظیر وندالیسم، خشونت، میل به انتقامجوئی و نظائر آن بروز میدهد. از این رو بیگانگی امری نابهنجار و جرمزاست.
این نوع برداشت در مقابل آن دسته از نظریههای مارکسیستی قرار دارد که بیگانگی را امری طبیعی، مولد و آفریننده میبیند. کنیستون در نظریه بیگانگی خود جوانان را بیگانههایی در نظر میگیرد که ستیز با نظم موجود و نفی کامل آنچه را که ارزشهای مسلط فرهنگ جامعه خوانده میشود، فضیلت میدانند. توصیف کنیستون از جوان بیگانه متضمن این حقیقت است که بیگانگی روانی نتیجهای از کامیابی غم انگیز پسران در ستیز اودیپال و سردر گمی و ناکامیآنان در هویت یابی با والدین است.
ریچار فلکس با ربط وندالیسم به بیگانگی نسل جوان مدعی است که رفتارهای معطوف به تخریب و ویرانگری بر خلاف دیدگاه فیوئر و کنیستون ناشی از ستیز اودیپال میان جوانان و والدین اقتدار گرا نیست، بلکه نتیجه مستقیم بریدگی و عدم پیوندی است که بین ارزشهای تحمیل شده از سوی والدین و آنچه به منزله شرایط و حرکتهای حاکم در جامعه مطرح است، میباشد.
چنین برداشتی از ستیز فرد و جامعه در آراء برخی از جامعه شناسان انتقادی نیز مشهود است. معتقدان نظریههای انتقادی و مارکسیستی؛ نظام مسلط فرهنگی و اجتماعی و روابط حاکم بر آن را پایه و مایة بیگانگی انسان دانسته و معتقدند احساس تنفر و بیزاری، از عملکرد کل نظام اجتماعی سرچشمه میگیرد و علت اصلی را باید در ناهمسازی کارکرد نظام اجتماعی با نیازهای انسانی جستجو کرد. از این رو برای رهائی از قیود نظام اجتماعی موجود که نفی کنندة امکانات نهفتة عینی و استعدادهای ناشکفتة انسانی است باید نهادهای کنونی را در هم ریخت و نظام دیگری را جایگزین کرد.
تئوری روانشناسی وندالیسم
تئوری ناکامی، احساس اجحاف و پرخاشگری
فروید از طرفداران نظریههای ناکامی و پرخاشگری بر این عقیده است که انسان با غریزه مرگ زاده میشود. هنگامیکه این غریزه متوجه درون شود به صورت تنبیه و مواخذة خود ظاهر میگردد و در موارد افراطی منجر به خودکشی میشود. هنگامیکه این غریزه متوجه برون گردد به صورت خصومت، خشونت، آزار و اذیت، وندالیسم، تخریب و قتل تجلّی میکند.
فروید معتقد است که این نیروی پرخاشگرانه میباید به طریقی تخلیه شود و چنانچه این تخلیه صورت نگیرد فرد را با کسالت، رخوت و نا آرامی رو به رو خواهد ساخت. فروید معتقد است که جامعه ضرورتی حیاتی در کنترل و مهار غریزه خشم انسان دارد تا از آثار مخرب این نیرو بکاهد و آن را به رفتاری مفید و پسندیده بدل نماید.
از دیدگاه فروید و برخی از روانکاوان، خشم و پرخاشگری مولود و محصول موقعیتها و شرایط نامطلوب و نامطبوع از قبیل دلتنگی، ورشکستگی، درد و حزن و اندوه و نظائر آن است. مع الوصف از میان همة موقعیتهای ملال انگیز و نامطبوع، درماندگی، احساس اجحاف و ناکامیعامل عمدهای در ایجاد پرخاشگری است.
از طرفی مشاهده رفتار پرخاشگرانه دیگران باعث یادگیری رفتار پرخاشگرانه شده و به مثابه محرکی بیرونی سبب میگردد تا فرد پرخاشگرانه رفتار کند. ارونسون خاطر نشان میسازد که کودکان مشاهده گر رفتار پرخاشجویانه خود را محدود به تقلید صرف نمیکنند بلکه انواع پرخاشگریهای بدیع و جدید خلق میکنند. این امر دلالت بر آن دارد که تأثیر یک نمونه تعمیم پیدا میکند.
فروید و برخی از پیروان او با طرح پالایش روانی پرخاشگری مدعی شدهاند که در بسیاری موارد نیروی پرخاشگرانه در انسان به شکلی پالایش میشود. این عمل برای ممانعت از بروز بیماری روانی است. به نظر فروید اگر انسان برای ابراز پرخاشگری اجازه نیابد، نیروی پرخاشگرانه انباشته میشود و سر انجام به شکل خشونت مفرط یا بیماری روانی ظاهر میگردد.